ارمنستان

ایرانیان ارمنستان

ارمنستان

ایرانیان ارمنستان

پاشو بیا ارمنستان تا پول پارو کنی !

اول مطلب بذار یک خبر داغ برات بذارم، بعد خدمتت میگم که داستان چیه :

در سال 2014 میلادی بیش از 21 هزار شهروند ارمنستانی این کشور را برای همیشه ترک کردند. این رقم نسبت به جمعیت کشور یک رکورد جهانی به حساب می آید. نشریه آرمنین ناو ضمن اشاره به ارقام فوق گزارش میدهد که بیش از 200 هزار شهروند ارمنستان در روسیه مشغول به کار هستند و 50 هزار نفر نیز تلاش میکنند به روسیه بازگردند اما بخاطر نقض قوانین مهاجرت روسیه این کشور به آنها اجازه ورود نمیدهند.

جدا از آمار و ارقام، اوضاع بد اقتصادی را بوضوح می توان در کشور مشاهده کرد. آگهی فروش منزل و آپارتمان بخش زیادی از صفحات نشریات را اشغال کرده است. چندی پیش یک دوست ارمنی من با نشان دادن نشریه تبلیغاتی آیگیند igind به مزاح می گفت، نگاه کن همه ایروان می خواهند منزل خودشان را بفروشند. اگر کمی از مرکز شهر ایروان فاصله بگیرید بسیاری از مغازه  ها و مکانهای تجاری خالی هستند. رستورانها رونقی ندارند و بسیاری از رستوراندارها به فروش فست فود و غذاهای ارزان روی اورده اند.  وقتی با مردم عادی کوچه و بازار صحبت می کنی بدون استثناء همگی از نبود شغل مناسب و پایین بودن سطح درآمدها در برابر هزینه ها ناراضی هستند. البته چرا یک استثناء وجود دارد، دختران فاحشه که فارسی را بخوبی صحبت می کنند به شما خواهند گفت وضع اقتصادی خوبه، درامد بالا است و شما را تشویق خواهند کرد که کسب و کاری در این کشور ایجاد کنید. بموازات دختران فاحشه جماعتی از دلالان ایرانی نیز شما را تشویق می کنند که سرمایه تان را بیاورید اینجا تا پول پارو کنید.

نمی خواهم بگویم ارمنستان برای سرمایه گذاری کشور مناسبی نیست. بهر حال اینجا هم فرصتهای گوناگونی وجود دارد. روی سخن من با جوانانی است که با فروش موتور سیکلت یا خودرو و قرض از عمو و دایی و دیگر بستگان مختصر پولی فراهم می کنند و راهی این کشور می شوند تا به خیال خودشان اینجا کار کنند. اینجا کار نیست اگر هم باشد دستمزد پایینی دارد. با سرمایه اندک هم نه تنها تضمینی برای درآمد وجود ندارد بلکه بعکس احتمال از دست رفتن سرمایه اولیه نزدیک به صد در صد می باشد. از من گفتن بود، فقط خواهش میکنم بعد از اینکه به حرفم رسیدید، سراغ من نیایید که آقا بدبخت شدم و بعنوان هموطن بهم کمک کن. من خودم اینجا هزار تا گرفتاری دارم و کمکم هم در همین حده که دارم پیشاپیش بهتون هشدار میدم.

چه دینی داشته باشم خوبه ؟ !

غروب یک روز پاییزی بود. روز پرکاری را پشت سر گذاشته بودم و سوار بر تاکسی عازم منزل بودم تا غذایی بخورم و استراحتی کنم. از صبح فرصت نکرده بودم که یک لقمه نان بخورم. در بین راه موبایلم زنگ می خورد و خانمی از آنسوی خط می پرسد که آیا پناهنده شدن در ارمنستان برای بهایی ها خوب است. پرسیدم آیا شما پیرو آیین بهایی هستید، گفت نه برای فامیلمان میپرسم. گفتم ایشان ارمنستان هستند، پاسخ داد خیر الان در ایران هستند. توصیه کردم برای پناهنده شدن بهتر است بروند ترکیه چون روند پناهندگی در ارمنستان پیچیده و طولانی است. خانم پشت خطی گفت آخه ترکیه امنیت و آرامش ارمنستان رو نداره. گفتم مگر در ایران برای فامیل شما امنیت و آسایش وجود دارد که پاسخ داد خب هرچی باشه ایران کشور ما است. پرسیدم یعنی فامیل شما در ایران تحت تعقیب یا فراری نیست که پاسخ منفی بود. با خستگی حاصل از کار اون روز دیگه داشت حوصله ام از دست آن خانم سر میرفت. گفتم خانم لابد فامیل شما بهایی نیست و برای پناهندگی میخواهد دین خود را عوض کند، پاسخ داد بله درست حدس زدید. 

متاسفانه امثال این خانم کم نیستند که چنین حرفهایی را مطرح می کنند. بنظر من دین یک باور و اعتقاد قلبی است و نمیدانم چطور ممکن است آدم بتواند برای بدست اوردن پناهندگی یا هرچیز دیگر باور قلبی خود را تغییر بدهد و باز نمیدانم که آیا اصلن امکان پذیر است که یک شیعه به آیین بهایی بگراید یا نه ولی باید خدمت عزیزانی که پرسشهایی شبیه به سئوالات آن خانم را مطرح می کنند، چند نکته را یادآور شوم:

- برخلاف تصور خیلی از افراد تغییر دین و آیین موجب قبولی درخواست پناهندگی نیست. دلیلش هم بنظر من خیلی ساده است. اگر شما براستی دین خود را تغییر داده اید، چه نیازی است که این موضوع را با دیگران درمیان بگذارید تا دچار درسر و زحمت بشوید. میتوانید باورتان را در قلب خود نکه دارید.

- چه در ترکیه و چه در ارمنستان یا دیگر کشورهای همسایه روند پناهندگی سالها بطول می انجامد و متقاضی پناهندگی اگر پشتوانه مالی نداشته باشد باید سالها گرسنگی، دربدری و شاید کارتن خوابی را تحمل کند. بر اساس تجربه شخصی بگویم که اکثر افراد فاقد پشتوانه مالی در نیمه راه پشیمان می شوند و آروزی بازگشت به شرایط زندگی در کشور وطن را می نمایند که اگر امکان بازگشتی باشد.

- وقتی شما درخواست پناهندگی میدهید یا به اصطلاح پناهجو می شوید، تعداد زیادی از گروهها و سازمان تلاش می کنند از شما سوء استفاده کنند. مطمئن باشید آنها کمکی به شما نخواهند کرد. همکاری با این سازمانها تنها باعث میشود که پلهای پشت سر شما خراب بشود و بازگشت احتمالی شما به وطن دشوارتر.

- سازمانهایی که با دریافت پول برای شما مدارکی تهیه می کنند مبنی بر تغییر دین، در واقع شما را سر کار می گذارند. اینگونه کاغذها کمکی به شما نخواهد کرد.


ایرانیان ارمنستان

از اواسط سپتامبر 2013 تاکنون در کشور ارمنستان و شهر ایروان ساکن بوده ام. البته  من نخستین بار در سال 2000 به ارمنستان سفر کردم و از آن زمان تاکنون بارها در این کشور سکونت داشته ام.  خوبی اینجا این است که آدم احساس غریب بودن نمی کند. در همه جا ایرانیان حضور دارند. اگر ساعتی در کوچه و بازار گشت بزنی لااقل چند همزبان را پیدا می کنی. یک مسجد ایرانی هم در این شهر هست که غروبها بسیاری از ایرانیان در آنجا جمع می شوند. این مسجد تنها محل عبادت نیست بلکه در واقع یک مجتع ایرانی است، از مطب دندانپزشکی و مطب پزشک عمومی، کلاسهای آموزش زبان تا فروشگاه صنایع دستی در این محل وجود دارند. ایرانیان ارمنستان در مکانهای دیگری بغیر از این مسجد هم دور هم جمع می شوند که من در آینده ممکن است در مورد آن محلها صحبت کنم، در هر حال میخواهم بگویم که اینجا چندان هم غربت نیست.
بدون شک ارتباط مستقیم داشتن با هموطن در یک کشور خارجی نعمتی است ولی خب در هر نعمتی هم نقمتی هست یا بعبارتی هیچ نعمتی بی زحمت نیست. ایرانیان در رفتارهایی مانند دروغ گفتن، شایعه سازی و تخریب یکدیگر بجای تلاش برای مشارکت از بسیاری ملل پیشروتر هستند. خوبی منطقه قفقاز این هست که مردم اینجا هم در این زمینه ها چندان از مردم ایران عقب تر نیستند و همین باعث می شود که آدم از هموطن خود فرار نکند. اینگون رفتارها کار و زندگی را دشوار می کند و بازدهی فعالیتها را کم می کند، قصد دارم در آینده راجع اینمورد بیشتر با شما صحبت کنم.  
یک وجه اشتراک بین مردم قفقاز و ایرانی ها مطالعه نداشتن است. میدانیم که ایران از نظر سرانه مطالعه کتاب در رتبه پایین جدول رده بندی کشورها است، با اینحال در ایران من عادت داشتم که همیشه کتابی را همراه خو داشته باشم و در مکانهای عمومی هرگاه فرصتی بدست می آمد نگاهی به آن داشته باشم اما زندگی در منطقه قفقاز باعث شده است که این عادت از سرمن بیرون برود. در ایران مردم کمتر کتاب می خوانند ولی دیدن کسی که در مکانی عمومی کتاب می خواند هم برایشان چندان مهم و مورد توجه نیست. در قفقاز من هنوز کسی را ندیده ام که در مکانی عمومی کتاب بخواند حتا دانشجویان اینجا هم اغلب کتابی در دست ندارند . صحنه ای که در ارمنستان فراوان دیده ام موبایلی دم گوش که فرد داشته با آن صحبت می کرده است. حتا مغازه دار ها هم در خیلی مواقع هنگام فروختن جنس به شما و دریافت پول همزمان دارند با موبایل خود حرف می زنند. این رفتارها بخود مردم این منطقه مربوط می شود ولی هر وقت کتابی در دست داشتم و در محلی عمومی مشغول مطالعه بودم آنچنان رهگذران با تعجب و گاه خیره بمن نگریسته اند که الان دیگر این عادت ناهنجار را از خود دور کرده ام !
باری حرف و سخن درباره زندگی در ارمنستان و بطور کلی قفقاز بسیار است و من هم بهمین خاطر این وبلاگ را ایجاد کرده ام تا بتوانم در فرصتهای ممکن با شما گفتگو داشته باشم.